سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درددل

بسم رب الشهدا

عکس های نجوا های عاشقانه ات با خدا را از پشت قاب چشمانم گذر میدهم و مثل شمعی میسوزم و اشک میریزم

از عشق پاکت به خدا....از نجوا های عاشقانه ات با خدا...از اخلاصت برای خدا...

 عاشقت شده ام

هر جا عکست را میبینم ساعت ها بی اختیار به آن مینگرم

در همه ی عکس هایت این سوز قلب گداخته از عشق را حس میکنم و میسوزم و میسوزم و میسوزم

http://upcity.ir/images2/11574210321600209210.jpg

نمیدانم چگونه شد که عاشق شدی ولی این را میدانم از عشق توست که عاشقت شدم،عاشق تو و هر آنچه که یاد تورا دردلم زنده کند

برای همین است که دلباخته ی راهیانم

آخر آنجا خاک قدم های توست ، قدم های تو برای خدا و به سوی او...

http://majiddownload.com/up1/12478/1438217886.mp3

گوشه گوشه آن خاک مرا با یاد تو زنده میکند و پرواز میدهد

قلب و روحم سیر میکنند...

در دوکوهه ، کنار همان ساختمان هایی که هنوز صدای سخنرانی های تو را در گوشم نجوا میکند

http://upcity.ir/images2/00060294614626559505.jpg

در فکه همان جایی که دست روی خاکش گذاشتی و گفتی این خاک...

در کارون همان جا که تسبیح مورد علاقه ات غرق آب شد و نگاهش کردی تا قایقت دور شد

در پاوه،آن مکان پادگان مانندی که محوطه اش را هر روز صبح دور از چشم دیگران برای خودسازی جارو میزدی

در طلایه،جزیره ی مجنون ،سه راهی شهادت روی آن خاک های پاک که گذر گاه قدوم تو به سوی عشق بود

آه که چقدر دلتنگ راهیانم هستم ،دلتنگ آن مکان های پاک که مرا سرشار از یاد تو مبکند

از بغض خسته ی گلویم تا اشک سوزناک چشمانم...

همه  هوای عطر خاک مجنون دارند...

آه که چقدر از دقایق خسته ام

چقدر از ثانیه ها دلشکسته ام

کاش اکنون راهیان بودم،آن خاک های پاک...آن یادهای تو...

اکنون که دور از آن قطعه هایی  بهشتی  هستم احساس پرنده ای را دارم که از پرواز دسته جمعی یارانش عقب افتاده و باحسرت به آسمان مینگرد

نمیدانم این دقایق چگونه میخواهد بگذرد ،آخر تا مهر ماه که ثبت نام اعزام است ماه ها مانده

من این زمان طولانی دور از وطن را چگونه میتوانم تحمل کنم پدر؟

راهیان به بال پرواز میماند...

و من بیتاب پروازم

آسمانی پدر ! آسمانی ام کن...


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 93 تیر 5 ساعــت ساعت 6:57 صبح تــوسط دوستدار شهید همت | نظر